سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دختر به سوز و برف که عادت نکرده است
کبریت می فروخت حماقت نکرده است
سرما حریف قدرت یک لقمه نان نشد
بابا نو ئل دوباره رفاقت نکرده است
تانگو  برقص  زیر  نگاه  فرشته ها
فردا کریسمس است جنایت نکرده است
توی تنش ولو شده حس کشیش پیر
فرقی نمی کند که عبادت نکرده است
زانو  بغل  گرفت  کنار  پیاده رو

بغضش گرفته چون که خیانت نکرده است
تا مستحق این همه نفرین شود ولی
شاید به ظلم عرض ارادت نکرده است
کبریت های نم زده رسم جهان ماست
شومینه ای به شمع حسادت نکرده است
مردن چقدر ساده به او دست می دهد
محکوم می شود که رقابت نکرده است
دارم سیاه می نویسم از این روزگار تلخ
حتی جنازه اش به شب عادت نکرده است







تاریخ : پنج شنبه 91/1/24 | 10:8 صبح | نویسنده : s.farzad | نظرات ()
.: Weblog Themes By BlackSkin :.