سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عارفی قصد تشرف به حج داشت. فرزندش از او پرسید: به کجا می‌روی؟

عارف گقت: به سوی خانه پروردگارم! فرزند، گمان می‌کرد که هر کس خانه? او را ببیند، خود پروردگار را

هم می‌بیند؛ لذا مشتاق همراهی با پدر شد و گفت: چرا مرا با خود نمی‌بری؟

پدر گفت: تو صلاحیت این سفر را نداری. فرزند گریه کردوبالاخره پدر را راضی نمود.

چون پدر و پسر به می‌قات رسیدند، هر دو مُحرِم شده و حرکت کردند و وارد بیت الله شدند. فرزندمان و

مبهوت همه جا را نگریست و پرسید: پروردگارم کجاست؟ پدر گفت: خداوند در آسمان است.

فرزند این را که شنید، فریادی زد و بیهوش شد و از دنیا رفت.

پدر متأثر شد و فریاد برآورد: پسرم چه شد، پسرم کجاست؟

از زاویه خانه خدا، ندایی به گوشش رسید که تو خانه خدا را می‌خواستی و به آن رسیدی، و او خود

پروردگار را می‌طلبید و خدای خانه را یافت و اینک در مقامی بالا و در نزد پروردگار است.


داستان‌های کشف السرار، ص 56






تاریخ : سه شنبه 91/12/8 | 12:17 عصر | نویسنده : s.farzad | نظرات ()
.: Weblog Themes By BlackSkin :.