سفارش تبلیغ
صبا ویژن

رسولُ اللّه ِ صلی الله علیه و آله:    

مَثَلُ الصَّلاةِ مَثَلُ عَمودِ الفُسطاطِ ؛
 إذا ثَبَتَ العَمودُ نَفَعَتِ الأطنابُ و الأوتادُ و الغِشاءُ،
 و إذا انکَسَرَ العَمودُ لم یَنفَعْ طُنُبٌ و لا وَتِدٌ و لا غِشاءٌ

 مثل نماز مثل ستون خیمه است
اگر ستون محکم باشد طنابها و میخها و چادر کار آیى دارند ؛
 اما اگر ستون بشکند نه طنابى به کار مى آید و نه میخى و نه چادرى.

(میزان الحکمه،ج6،ص276)






تاریخ : دوشنبه 92/10/9 | 8:7 عصر | نویسنده : s.farzad | نظرات ()

 

 

امام صادق علیه السلام : 

سِتُّ خِصالٍ یَنتَفِعُ بها المؤمنُ مِن بَعدِ مَوتِهِ :
 وَلدٌ صالِحٌ یَستَغفِرُ لَهُ ،
 و مُصحَفٌ یَقرَأُ فیهِ ،
 و قَلِیبٌ یَحفِرُهُ ،
و غَرسٌ یَغرِسُهُ ،
 و صَدَقةُ ماءٍ یُجرِیهِ ،
و سُنَّةٌ حَسَنَةٌ یُؤخَذُ بها بَعدَهُ

  


شش چیز است که مؤمن بعد از مرگ خود از آنها بهره مند مى شود :
فرزند صالحى که براى او آمرزش بطلبد ،
 قرآنى که از روى آن تلاوت مى کند ،
چاهى که حفر مى نماید
و درختى که مى نشاند
و نهر آبى که در راه خدا جارى و وقف مى کند
 و روش پسندیده اى که از خود بر جاى مى گذارد و بعد از او به آن عمل مى شود .  

( میزان الحکمة ، ج5، ص8 )                                                                                                                                                                                    

 

 






تاریخ : یکشنبه 92/10/8 | 12:53 عصر | نویسنده : s.farzad | نظرات ()


زن وشوهری بیش از 60سال با یکدیگر زندگی مشترک داشتند. آنها همه چیز را به طور مساوی بین خود تقسیم کرده بودند. در مورد همه چیز با هم صحبت

می کردند و هیچ چیز را از یکدیگر مخفی نمیکردند مگر یک چیز:یک جعبه کفش در بالای کمد پیرزن بود که از شوهرش خواسته بود هرگز آن را باز نکند و در

مورد آن هم چیزی نپرسد. 

در همه ی این سالها پیرمرد آن را نادیده گرفته بود و در مورد جعبه فکر نمی کرد. اما بالاخره یکروز پیرزن به بستر بیماری افتاد و پزشکان از او قطع امید کردند.

در حالی که با یکدیگر امور باقی را رفع رجوع می کردند پیرمرد جعبه کفش را از بالای کمد آورد و نزد همسرش برد. پیرزن تصدیق کرد که وقت آن رسیده که

همه چیز را در مورد آن جعبه به شوهرش بگوید. واز او خواست تا در جعه را باز کند. وقتی پیرمرد در جعبه را باز کرد دو عروسک بافتنی و دسته ای پول بالغ بر

95 هزاردلار پیدا کرد. پیرمرد در این باره ازهمسرش سوال کرد. 

پیرزن گفت:”هنگامی که ما قول و قرار ازدواج گذاشتیم مادر بزرگم به من گفت که راز خوشبختی زندگی مشترک در این است که هیچ وقت مشاجره نکنید.

او به من گفت که هر وقت از دست تو عصبانی شدم بایدساکت بمانم و یک عروسک ببافم.” 

پیرمرد به شدت تحت تاثیر قرار گرفت. تمام سعی خود را به کار برد تا اشک هایش سرازیر نشود. فقط دو عروسک در جعبه بودند. پس همسرش فقط دو بار در

طول تمام این سا های زندگی و عشق از او رنجیده بود. از این بابت در دلش شادمان شد. 

سپس به همسرش رو کرد و گفت:”عزیزم، خوب، این در مورد عروسک ها بود. ولی در مورد این همه پول چطور؟ اینها از کجا آمده؟”

پیرزن در پاسخ گفت: ” آه عزیزم، این پولی است که از فروش عروسک ها بدست آورده ام.” 






تاریخ : پنج شنبه 92/10/5 | 1:10 صبح | نویسنده : s.farzad | نظرات ()
       

.: Weblog Themes By BlackSkin :.