شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

+ [تلگرام] در عالم کودکي به مادرم قول دادم که تا هميشه هيچ کس را بيشتر از او دوست نداشته باشم. مادرم مرا بوسيد. و گفت : نمي تواني عزيزم ! گفتم : مي توانم ، من تو را از پدرم و خواهر و برادرم بيشتر دوست دارم . مادر گفت : يکي مي آيد که نمي تواني مرا بيشتر از او دوست داشته باشي . نوجوان که شدم دوستي عزيز داشتم . ولي خوب که فکر مي کردم مادرم را دوست داشتم . معلمي داشتم که شيفته اش بودم ولي نه به اندازه مادرم ! بزرگتر که شدم عاشق شدم ، خيال کردم نمي توانم به قول کودکي ام عمل کنم . ولي وقتي پيش خودم گفتم ؛ کداميک را بيشتر دوست داري باز در ته دلم اين مادر بود ، که انتخاب شد. سالها گذشت و يکي آمد ، يکي که تمام جان من بود . همانروز مادرم با شادماني خنديد و گفت ديدي نتوانستي ! من هرچه فکر کردم او را از مادرم و از تمام دنيا بيشتر مي خواستم ، او با آمدنش سلطان قلب من شده بود . من نمي خواستم و نمي توانستم به قول دوران کودکيم عمل کنم . آخر من خودم مادر شده بودم ... ‎‏‎‌‌‌‌‎‏‎‌‌‌‌‎‏‎‌‌‌
عااااالي
باغ آرزوها
رتبه 88
8 برگزیده
664 دوست
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله اسفند ماه
vertical_align_top