پيام
+
[تلگرام]
براي دختر خيابان انقلاب... که بر روي سکو کشف حجاب ميکند
سوزنهاي تهِگرد را زير انگشتانش نهادند، چشمان زن بسته بود و جايي را نميديد. ناگهان دستانش را به ديوار کوبيدند و سوزنها را از زير ناخنها تا ته فرو کردند... درد، استخوانهاي زن را ميسوزاند اما لب از لب نميگشود. خاموش کردن ته سيگار روي بدن زنها از دوران جنگ ويتنام مُد شده بود و آمريکاييها کشف کرده بودند زنان "ويت کُنگ" تنها با اين شيوه لب به سخن باز ميکنند. ساواکيها زن را روي تخت خواباندند و پس از فحشهاي تکاندهنده و سرگيجهآور حالا سيگارهاي خود را روي بدن او خاموش ميکردند اما بيفايده بود. گويي ساواکيها بايد به دنبال راه ديگري ميبودند... زن، ديگر جاي سالمي براي شکنجه شدن نداشت.
آن زن #مرضيه_حديدچي بود، دختر انقلابِ ملت که براي آرمانش، تا پاي جان ايستاد اما اين پايان داستان او نيست. ساواک براي آنکه مقاومت اين زن را بشکند آخر کار رفتند دخترانش را آوردند و جلوي چشم مادرشان، دردناکترين شکنجهها را بر روي آنها شروع کردند. راضيه و رضوان - ساله بودند که جلوي چشم مادرشان، آنقدر آنها را زدند و با سيگار سوزاندند که زن دعا ميکرد دخترکانش زودتر بميرند تا اينقدر زجر نکشند اما زن مگر حرف ميزد! هرگز... و همه ميدانيم شکنجه فرزند جلو چشم مادر چقدر وحشتناک است اما اين کوه صبر لب از لب باز نکرد.
انقلاب که به پيروزي رسيد، بانو حديدچي مسئول تأمين امنيت غرب کشور شد و به اندازه چند دهه خاطره تعريف کردن و کتاب نوشتن درباره رويارويي با تروريستها، گروهکهاي چريکي و ضد انقلاب را شناسايي و تار و مار کرد. از زني سخن ميگوييم که چند برابر مسئولان فعلي و گذشته کشور، افتخارات بيان شده و نشده در ويترين انقلاب دارد و امام خميني بارها درباره او صحبت کرده است اما در رثاي او، همين بس که نه باند و حزبي داشت و دفتر و دستکي و نه صاحب ملک و املاک و باغ و ويلايي بود و نه بچههايش را به انگليس و کانادا فرستاد.
اين روزها، بانوي قهرمان ملت ايران را نه در خيابان انقلاب بر روي يک سکو در حال دهن کجي به مقدسات يک ملت، بلکه بايد در آرامگاه امام خميني يافت؛ مرضيه حديدچي شخصيت کاريزماتيک و گمشده نسل ماست؛ نسلي که گويي قهرمان واقعياش را گم کرده و در غياب حديدچيها، آرمانها وارونه ميشوند و قهرمانهاي تقلبي جاي قهرمانهاي واقعي مينشينند.
جبهه مقاومت اسلامي
96/12/5
||عليرضا خان||
عالي بود ... 20