پيام
+
*روز 22 بهمن توي مشهد پايانه شهداي گمنام تو سرويس حرم نشسته بودم که يه پيرزن عصا به دست تا دم در ماشين اومد ولي بالا نيومد تعجب کردم
رفت سراغ کمک راننده و يه صحبتهايي باهاش کرد و تازه فهميدم ميخواد بره حرم ولي کرايه ماشين نداره صداش زدم
گفتم مادر بياين بالا گفت مادر پول ندارم گفتم بيان بالا مهمون من پيرزن چشاش پر اشک شد و اومد بالا
منم خوب خيلي خوشحال بودم که تونستم يه قدم کوچيکي بردارم *

جبهه مقاومت اسلامي
96/10/20
باغ آرزوها
*پيرزن تا جايي که تونست دعام کرد يادم نميره تا رسيدم حرم صداي دعا کردنش رو شنيدم.*
سايه سادات ツ
قبول باشه ...
باغ آرزوها
ممنون
قافيه باران
تقبل الله... خدا يه روز خودش دستتون رو بگيره... روز لاينفع مال و لابنون:(
کوثر...
طيب الله انفسکم!