سکوت کن
من به همان یک صدم ثانیه نگاهت قانعم
من زاده ی سکوتم
هنگامی که خورشید به خواب رفته بود
چراغ هیچ خانه ای روشن نبود
متولد شدم
تنها ماه به روی من خندید
سکوت کن
تبریک نمی خواهم
من به خیال ِ دوست داشته شدن هم قانعم
من زاده ی خیالم
هنگامی که شب آسمان را فراگرفته بود
رویاهای شبانه ذهن ها را پر کرده بود
متولد شدم
تنها ستارگان با من سخن گفتند
سکوت کن
هدیه ای نمیخواهم
من به دیدن لبخندی که به دیگری می بخشی قانعم
من زاده ی فقرم
هنگامی که دلها از سرما یخ زده بودند
لبخندی برای روشن کردن آتش عشق نبود
متولد شدم
تنها چراغ روشن ِ خیابان به من گرما بخشید
سکوت کن
حس بودن ِ تو از هزاران سخن عاشقانه
زیباتر است
من متولد شدم
هم زمان با تبلور اولین قطره ی اشک
سکوت کن
نکنــــــــــــــــــــــــــــــــــد
مامایی که مرا به دنیا آورد بیابید
ناف مرا
با دلتنگــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی بریده!
منبع: