سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

 

 

 

 






تاریخ : چهارشنبه 91/4/14 | 12:42 عصر | نویسنده : s.farzad | نظرات ()


اِلهى لَوْ لاَ الْواجِبُ مِنْ قَبُولِ اَمْرِکَ لَنَزََّهْتُکَ مِنْ ذِکْرى اِیّاکَ عَلى اَنَّ ذِکْرى

لَکَ بقَدْرى لا بقَدْرِکَ وَ ما عَسى اَنْ یَبْلُغَ مِقْدارى حَتّى اُُجْعَلَ مَحَلاًّ لِتَقْدیسِکَ

وَ مِنْ اَعْظَمِ النِّعَمِ عَلَیْنا جَرَیانُ ذِکْرِکَ عَلى الْسِنَتِنا وَ اِذْنُکَ لَنا بِدُعاَّئِکَ وَ تَنْزیهِکَ وَ تَسْبیحِکَ...

خدای من!

اگر اطاعت امر تو نبود هرگز با کوره خاطر خویش بر ساحل دریای

یاد تو گذر نمی کردم چرا که می دانم ظرف وجود من شایسته من است، نه بایسته تو

و کاسه دل من به اندازه ظرفیت خویش از بحر تو آب ذکر بر می دارد، و نه به وسعت بی کرانگی تو.

و کجا پای ناتوان مرا قدرت نیل به شناختگاه مقام مقدس توست؟

خدایا!

هم یاد کردن ما تو را، لطف توست و هم یاد کردن تو، ما را. 

خدایا!

همین که به اذن تو بر ذهن این ناپاک، یاد پاکی مطلق می گذرد مرا بزرگترین

نعمت توست و همین که این آلوده را نام منزه تو بر زبان می رود مرا عظیم ترین لطف توست.

 خدایا!

تو منزه تر از آنی که بر زبان ما به تنزیه بگذری.

 و تسبیح تو برتر از آنست که تا اوج دلهای ما تنزل کند.

 و تقدیس تو فراتر از آن که خود را به بالهای قلب ما بیالاید.

اِلهى فَاَلْهِمْنا ذِکْرَکَ فِى الْخَلاَّءِ وَالْمَلاَّءِ وَاللَّیْلِ وَالنَّهارِ وَ الاِْعْلا نِ وَ الاِْسْر ارِ وَ فِى السَّرّاَّءِ

وَ الضَّرّاَّءِ وَ آنِسْنا بِالذِّکْرِ الْخَفِىِّ وَ اسْتَعْمِلْنا بِالْعَمَلِ الزَّکِىِّ وَ السَّعْىِ الْمَرْضِىِّ وَ جازِنا بِالْمیزانِ الْوَفِىِّ...

 اما خدای من!

ما را به خویش خوان در هویدا و نهان واز روشنای ذکرت بر ما بتابان، در صبح و شامگاهان.

 و از زلال خاطره ات ما را بنوشان، در آشکار وپنهان.

 و نسیم یادت را بر دلهای ما بوزان، در بهار وخزان.

 خدای من!

میان ما و خویش الفتی نهانی ساز و پیوندی خفیه، و ما را توفیق تلاشی بی شائبه

و صادقانه عنایت کن و کوششی که ما را تا بوستان رضایتت برساند و از میوه پاداش تو، به ما بچشاند.

اِلهى بِکَ هامَتِ الْقُلُوبُ الْوالِهَةُ وَ عَلى مَعْرِفَتِکَ جُمِعَتِ الْعُقُولُ الْمُتَبایِنَةُ

فَلا تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ اِلاّ بِذِکْراکَ وَ لا تَسْکُنُ النُّفُوسُ اِلاّ عِنْدَ رُؤْیاکَ اَنْتَ الْمُسَبَّحُ

فى کُلِّ مَکانٍ وَالْمَعْبُودُ فى کُلِّ زَمانٍ وَالْمَوْجُودُ

فى کُلِّ اَوانٍ وَ الْمَدْعُوُّ بِکُلِّ لِسانٍ وَ الْمُعَظَّمُ فى کُلِّ جَنانٍ...

 خدای من!

دلها کجا بی یاد تو آرام می شود و قلبها کجا بی گرمای نفس تو مطمئن؟

 خدای من!

چه دلهای سرگشته که شیفته تو گشت و چه قلبها که بی تاب

و دیوانه تو شد و چه عقلها که معرفت تو را گرد هم آمد و راه به جایی نبرد.

 خدای من!

دلها کجا بی یاد تو آرام می شود و قلبها کجا بی گرمای نفس تو مطمئن؟

 خدای من!

این جانهای بی قرار جز لحظه دیدار آرام و قرار نمی گیرند.

 خدایا!

تو منزه هر مکانی و عبود هر زمانی و موجود در هر لحظه و آنی،

تو منادی هر زبانی و معظم هر دل و جانی!

 وَ اَسْتَغْفِرُکَ مِنْ کُلِّ لَذَّةٍ بِغَیْرِ ذِکْرِکَ وَ مِنْ کُلِّ راحَةٍ بِغَیْرِ اُنْسِکَ

وَ مِنْ کُلِّ سُرُورٍ بِغَیْرِ قُرْبِکَ وَ مِنْ کُلِّ شُغْلٍ بِغَیْرِ طاعَتِکَ...

پناه بر تو اگر لذتی بی یاد تو نام لذت بگیرد.

و راحتی بی انس تو نام راحت پذیرد.

پناه بر تو که جان جز در جوار قرب تو روی مسرت ببیند و شغلی از طاعتت مایه نگیرد.

اِلهى اَنْتَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ یااَیُّهَا الَّذینَ امَنُوا اذْکُرُوا اللّهَ ذِکْراً کَثیراً وَ

سَبِّحُوهُ بُکْرَةً وَ اَصیلاًوَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ فَاذْکُرُونى اَذْکُرْکُمْ فَاَمَرْتَنا بِذِکْرِکَ

وَ وَعَدْ تَناعَلَیْهِ اَنْتَذْکُرَنا تَشْریفاً لَنا وَ تَفْخیماً وَ اِعْظاماً وَ ها نَحْنُ

ذاکِرُوکَ کَما اَمَرْتَنا فَاَنْجِزْ لَنا ما وَعَدْتَنا یا ذاکِرَ الذّاکِرینَ وَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ.

خدای من!

تو گفتی به حق و چه صادقانه و صمیمانه که:

 « ای ایمان آورندگان! یاد خدا کنید، زیاد و همیشه و

هر آن و هر لحظه و تسبیح و تنزیه او کنید هر صبح و شام ».

 گفتنی به حق و چه بزرگانه و دلسوزانه که:

 « یادم کنید تا از یادتان نبرم، بخوانیدم تا دست گیرم، رو سوی من کنید تا به سویتان بیایم».

 پس تو فرمان یاد خویش دادی و تو نیز وعده وفا فرمودی.

 هم یاد کردن ما تو را، لطف توست و هم یاد کردن تو، ما را.

 فرمودی که حضورت را در دلمان مستدام کنیم تا تو نیز از یادمان نبری.

خدایا!

تو منزه تر از آنی که بر زبان ما به تنزیه بگذری

و تسبیح تو برتر از آنست که تا اوج دلهای ما تنزل کند.

 ما عامل فرموده های توئیم، ما به یاد تو زیست می کنیم،

تو نیز از ابر وعده خویش باران وفا ببار و ما را در نظر آر.

 ای در یاد آورنده به خاطر دارندگان!

 ای حضور قلب ذاکران!

 ای در اندیشه آنان که در اندیشه تواند!

 ای به یاد آنان که با یاد تو می زیند!

 ای مهربانترین مهربانان!






تاریخ : سه شنبه 91/4/13 | 1:31 عصر | نویسنده : s.farzad | نظرات ()


وقتی صحبت از ازدواج می‌شود، مرد ها سخت ترین وظیفه را بر دوش دارند؛ باید پا پیش بگذارند از دختر مورد علاقه خود خواستگاری کنند.
در این بین مردانی هستند که برای اینکه لحظه خواستگاری را به یادماندنی تر و شیرین تر کنند دست به اقدامات عجیب و غریبی می زنند تا بلکه دل محبوب خود را بدست بیاورند و جواب مثبت را از او بگیرند.

خواستگاری در بی وزنی:
یک مرد آمریکایی از دختر مورد علاقه اش در کابین یک بوئینگ 751 در حالی که در فضا شناور بودند، خواستگاری کرد.این مرد جوان به عنوان هدیه تولد نامزد چند ساله اش، او را به یک سفر با هواپیمایی که شرایط حاکم در فضا را شبیه سازی می‌کند دعوت و سپس هزاران متر بر فراز دریا و در حالی که هر دو در فضای کابین شناور بودند ،از او خواستگاری کرد.

خواستگاری در میان شعله های آتش:
تاد، یک بدل کار عاشق که به دنبال شیوه جالبی برای گرفتن جواب مثبت از دختر مورد علاقه اش بود تصمیم گرفت تا برای این که او را تحت تأثیر قرار دهد از یک سکوی بلند درون یک استخر و در حالی که آتش او را فراگرفته خود را پرتاب کند. برای این منظور تاد لباس مخصوصی تن کرد و در مقابل چشمان دختر خود را آتش زد و به سرعت از سکو به درون استخر پرید. پس از چند ثانیه تاد صحیح وسالم از استخر بیرون آمد در مقابل پشمان بهت زده ی ملیسا، زانو زده و از وی تقاضای ازدواج کرد.

خواستگاری در ارتفاع 6000 متری:
ماتئو مارتینز، چتر باز ماهر، از دختر مورد علاقه اش در شرایطی که هر دو در ارتفاع 6000 متری از سطح زمین آماده انجام پرش با چتر بودند خواستگاری کرد.

خواستگاری از طریق آگهی بازرگانی:
راند به دنبال رمانتیک ترین روش برای خواستگاری از دختر رویاهایش بود و به این فکر افتاد که در بین برنامه ی تلویزیونی مورد علاقه دوست دخترش ظاهر شود و از او تقاضای ازدواج کند. بنابراین با برنامه ی مورد علاقه ای همسرش تماس گرفت و در ازای پرداخت مقداری پول آنها حاضر شدند که برای چند دقیقه تصویر راند را در زمان پخش اگهی های بازرگانی به روی آنتن بفرستند.
در 6 فوریه سال 2006 ملیسا در حال تماشای برنامه خود بود که ناگهان تصویر راند روی صفحه تلویزیون او ظاهر می‌شود و از او سوال معروف" با من ازدواج می‌کنی" را می‌پرسد و ملیسا هم که بسیار ذوق زده شده بود همانجا جواب مثبت را میدهد. اگر چه راند قادر به شنیدن آن نبود.

خواستگاری مجازی:
برنی پنگ 26 ساله اهل نیو جرسی حدود یک ماه برای برنامه ریزی مجدد بازی تلاش کرد و موفق شد که طوری آن را برنامه ریزی کند که زمانی که تیمی لی، دختر مورد علاقه اش آن را بازی می‌کند و امتیاز بالایی کسب می‌کند یک انگشتر نامزدی صورتی بر روی صفحه به همراه سوال " با من ازدواج می‌کنی" پدیدار شود.
شرکت سازنده این بازی زمانی که متوجه شد برنی بازی آنها این چنین ماهرانه هک کرده نه تنها از وی شکایت نکرد بلکه حاضر شد بخشی از هزینه ی ازدواج او را متقبل شوند.

خواستگاری با چتر:
شان پالمگرن، یک عاشق خلاق آمریکایی، برای خواستگاری از دختر مورد علاقه اش به تعداد حروف عبارت انگلیسی will you marry me "" چتر خرید و بر روی هر یک، یکی از واژه ها ی این جمله را نوشت. سپس آنها را بین تعدادی از دوستان خود پخش کرد. شان از دوست دخترش، بتسی، خواست تا با هم در یک پارک قدم برنند. همینطور که در حال قدم زدن بودند، بتسی چند مرد را دید که همهگی زیر آفتاب چتر بالای سر خود گرفته اند. او از این اقدام آنها تعجب کرد و اما دیری نپایید که تعجب او تبدیل به احساس شوق فراوان شد. با اشاره ی شان ناگهان همه ی چتر پایین آورده شدند و عبارت " با من ازدوج می کنی" را در مقابل چشم های بتسی نقش بستند..

استفاده از تام کروز برای خواستگاری:
جائو کارتینر یک تصویربردار است که برای شبکه RTP پرتغال کار می کند. وی در فرصتی که تام کروز برای انجام یک مصاحبه در این شبکه حاضر شده بود از او خواست تا از طرف او از سونیا، دختر مورد علاقه اش خواستگاری کند. جائو یک کلیپ از تام کروز تهیه کرد و با موافقت RTP این کلیپ از طریق این شبکه پخش شد. در این کلیپ تام کروز از جانب جائو از سونیا خواستگاری کرد.

اجاره یک گروه تئاتر برای بازی صحنه ی خواستگاری:
یک سرمایه دار مشهور اوکراینی برای خواستگاری یک گروه تئاتر را اجاره کردو به کمک آنها نماشنامه ای با عنوان " رمانتیک ها " تهیه کرد و خود نقش اول آن را بر عهده گرفت. در روز اجرای این نمایش جنادا زالینسکس 36 ساله دختر مورد علاقه خود، ویکتوریا، را به دیدن این نمایش دعوت کرد. جنادا در حالی که یک نقاب به صورت داشت روی صحنه آمد و در حالی که قرار بود عشق خود را به بازیگر زن مقابلش ابراز کند رو به ویکتوریا که در میان تماشاگران نشسته بود کرد و گفت: : "دختری که دوست دارم نامش ویکتوریاست و در ردیف ششم نشسته است. ویکتوریا با من ازدواج می‌کنی؟

 






تاریخ : شنبه 91/4/10 | 8:44 عصر | نویسنده : s.farzad | نظرات ()

 

در جهان هرگز نشو مدیون احساس کسی
                    تا نباشد رایگان مهرت گروگان کسی
     گوهر خود را نزن بر سنگ هر ناقابلی
                     صبر کن پیدا شود گوهرشناس قابلی






تاریخ : دوشنبه 91/4/5 | 9:12 عصر | نویسنده : s.farzad | نظرات ()


تونل ها ثابت کردند که حتی در دل سنگ هم،

راهی برای عبور هست...

ما که کمتر از آنها نیستیم، پس نا امیدی چرا؟






تاریخ : دوشنبه 91/4/5 | 9:6 عصر | نویسنده : s.farzad | نظرات ()

 در خود می نگرم تا ببینم که خطا کجاست ...

 بعد از کمی تامل و قدری سکوت پی میبرم :

آنجا که خالی از خداست ، خطاست . . .

به یاد می آورم، آنجا که از یاد او غافل شده ایم، به بیراهه رفته ایم ...






تاریخ : پنج شنبه 91/4/1 | 1:44 عصر | نویسنده : s.farzad | نظرات ()


چون خطایی از تو سر زد، در پشیمانی گریز

کز خطا نادم نگردیدن ، خطای دیگر است ...






تاریخ : پنج شنبه 91/4/1 | 1:43 عصر | نویسنده : s.farzad | نظرات ()
.: Weblog Themes By BlackSkin :.